1. پیشگفتار
دو
گفتمانِ اصلی در قرآن کریم، نمود بارزی دارد؛ یکی گفتمان الهی و دیگری گفتمان
استکباری. جریان استکباری که در مقابل جریان الهی قرار گرفته است، میکوشد تا از
طریق حربه های گوناگون، مانع رسیدن پیام الهی به بشریّت شود. این جریان، با اتخاد
تدبیرهای خاصّی، در مقابل رسالت الهی مانعتراشی کرده و در صدد استیلای فرهنگی و
ارزشی خود بر جامعه است. وظیفة جبهة الهی در برابر این خوی استکباری، مقاومت همه
جانبه در همة عرصههای فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... است. از سویی با درنگی
بر آیات قرآن کریم، میتوان با عناصر و شاخصههای مهم استکبار پی برد. از همین رو،
تبیین معنایی این اصطلاح، به عنوانِ یکی از کلیدیترین مفاهیم قرآنی، برای درک
عمیق و بهتر مسیر مقاومت در نظام ساختاری کلام وحی، حائزِ اهمیت است؛ چرا که
«معناشناسی، تحقیق و مطالعهای تحلیلی دربارة کلمات کانونی زبان است؛ به آن منظور
که سرانجام، جهانبینی قرآنی، مورد موشکافی و ارزیابی دقیق قرار گیرد. به بیانی
دیگر، معنیشناسی، علم تحقیق در خصوص ماهیت کلمات کلیدی، بنیادی و کانونی زبان
قرآن است» (شهیدی، 1384: 155-156).
در این راستا، نگارنده بر آن شده تا
مفهوم استکبار را در قرآن کریم از دو محور همنشینی و جانشینی مورد بررسی و تحلیل
قرار دهد. دو اصطلاح «محور
جانشینی(Paradigmatic axis)و «محور همنشینی» (Syntagmatic axis)
از جمله اصطلاحاتی است که نخستین بار «فردینان
دو سوسور» (۱۹۱۳ـ۱۸۵۷) زبان شناس سویسی در درسنامههای زبانشناسی خود ـ که دو
سال بعد با عنوان دوره زبانشناسی عمومی انتشار یافت ـ به کار برده است.او زبان را گونهای از "زنجیره کلام"
میدانست که در آن واحدهای زبانی (واج ها، تکواژها، واژگان) طبق قانونمندی خاصی
در کنار هم قرار میگیرند تا پیامی را به دیگری انتقال دهند. اجزای پیام یا جنبهای
محسوس، عینی و حاضر دارند؛ مثل این که بگوییم: "نام من، حسن است" یا
جنبهای ذهنی و غایب دارند؛ مثل این که بگوییم: "نام خانوادگی من، حسینی
نیست"؛ به تعبیر دیگر، در این دو جمله، "نام خانوادگی من" جانشین
"نام من" و "حسینی" جانشین "حسن" و
"نیست" جانشین "است" شده است که جنبههای غایب و
"جانشینی" زبان به شمار میآیند. اما پیوندی که میان هریک از این اجزای
پیام (گروه اسمی "نام من": نهاد)، گروه اسمی "حسن" (مسند) و
گروه فعلی "است" (رابطه) وجود دارد، به محور دیگری از زبان تعلق دارد که
به آن "همنشینی" میگویند.
بر همین اساس، محور همنشینی همان
محور افقی کلام است که اجزای کلام در آن با یکدیگر همنشین شده، رابطة همنشینی
برقرار میکنند. محور جانشینی نیز محور عمودی کلام است که در آن اجزاء، جانشین
یکدیگر شده، روابط جانشینی با هم برقرار میکنند (ر.ک به: اسکولز، 1383: 38). صفوی
(1380: 27-28) نیز معتقد است که رابطة همنشینی، رابطة میان واحدهایی است که در
ترکیب یا یکدیگر قرار میگیرند و واحدی را از سطح بالاتر تشکیل میدهند و رابطة
جانشینی در محور عمودی کلام، میان واحدهایی است که به جای هم انتخاب میشوند و در
همان سطح، واحد تازهتری را به وجود میآورند. هر دو محور همانند تار و پود کلام
هستند که برای بافت آن، باید در هماهنگی کامل با یکدیگر به کار گرفته شوند. هر
انتخابی باید بتواند در محور همنشینی با دیگر اجزا قابل ترکیب باشد؛ به طوری که
میتوان گفت بافت کلام و معنای مورد نظر از آن، از فرآیند انتخاب و ترکیب با هم
است که حاصل میشود.
مقالة حاضر بر آن است تا اصطلاح
استکبار را از نظر معناشناسی، با تکیه بر دو محور یاد شده بررسی نماید و از آنجا
که این مفهوم، با رسالت پیامبران الهی (ع) و موضعگیری مخالفان آنان، پیوندی
تنگانگ دارد، کاربرد وسیعی در قرآن کریم پیدا کرده است و بررسی آن در میان شبکههای
مفاهیم قرآنی، از اهمیّت ویژهای برخوردار است و باعث کشف و تبیین جایگاه آن در
کلام وحی، استخراج وجوه معنایی آن، درک مترادفها و مفاهیم مرتبط با آن میشود.
1-1. تعریف
موضوع
1-2. ضرورت،
اهمیّت و هدف
یکی از
موانع رسیدن پیام الهی به بندگان و از اساسیترین عوامل رکورد و ایستایی در جامعة
اسلامی، وجود استکبار و دشمنانِ مسیر الهی و دسیسههای مختلف آن است که میکوشد تا
با ابزار مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ...، نقش بازدارندهای در برابر
تعالیم الهی و رسالت پیامبران (ع) ایفا نماید. در این میان، عنصر مقاومت در برابر
جبهة کُفر و باطل، امری اجتنابناپذیر در جهت اعتلای کلمة حقّ و پیشبرد اهداف
اسلامی و الهی است. شناخت معنایی و مفهومی استکبار در ساختار مهندسیِ قرآن کریم و
ارتباط مفهومی آن در با شبکهای وسیع از واژهها و کلمات به صورتِ همنشینی و
جانشینی، هدف اصلی این پژوهش است و بدین وسیله، نگرشی نو به خوانشهایی مترادف و
هممعنا با استکبار به عنوان نقطه مقابل مقاومت الهی در قرآن کریم حاصل خواهد شد.
1-3. پرسشهای
پژوهش
این
پژوهش در صدد پاسخگویی به دو پرسش زیر است:
- سطوح و
لایههای معنایی مختلف «استکبار» در قرآن کریم کدام است؟
- مفهوم
استکبار در کاربرد وحیانی، بر دو محور همنشینی و جانشینی، در ارتباط با کدام
واژگان و اصطلاحات قرآنی است؟
1-4. پیشینة
پژوهش
در حوزة
بررسی موضوع مقاومت در قرآن کریم، مطالعاتی صورت گرفته که به برخی از آنها اشاره
میشود: مقالة «بررسی مفهوم مقاومت با رویکرد اجتماعی در آیات قرآن» از اصغر زاهدیتیر
و محمدهادی امین ناجی (مطالعات تفسیری، 1398، صص 236-221) که هدف از این مقاله،
توسعة معنایی و تفسیری مقاومت و آشکارسازی ظرفیت اسلام در پاسخ به نیازمندیهای
اجتماعی و مقابله با تفکر غرب است؛ مقالة «بررسی و تبیین جایگاه جهاد به عنوان یکی
از مبانی دفاع مقدّس در قرآن کریم» از عباسعلی رستمینسب و مریم ابراهیمی (نشریّة
ادبیات پایداری، 1394، صص 114-93) که ضمن واکاوی و تبیین جایگاه جهاد در قرآن کریم
و آسیبشناسی موانع آن میپردازد؛ مقالة «بنمایههای ادبیات مقاومت در قرآن» از
سیّد فضلالله میرقادری و حسین کیانی (ادبیات و هنر دینی، 1391، صص97-69) که در
این مقاله، ویژگیها، پدیدهها و گونههای مقاومت در قرآن بررسی شده است؛ مقالة
«استقامت و پایداری در قرآن» از سیّد محمّد میرحسینی و همکاران (نشریّة ادبیات
پایداری، 1390، صص 610-589) که نویسندگان در این پژوهش، با بررسی آیاتِ مربوط به
پایداری، عوامل رسیدن به ثبات قدم و استقامت و نیز مصداقهایی از آن را در کلام
وحی مورد تحلیل قرار دادهاند؛ مقالة «مبانی نظری دفاع مقدّس در قرآن کریم» از
عباسعلی رستمینسب (نشریّة ادبیات پایداری، 1389، صص 107-95) که پس از بررسی معنا
و مفهوم دفاع مقدّس در قرآن کریم، به تبیین مبانی نظری آن پرداخته شده است.
در موضوع استکبار نیز مقالاتی چند به
چشم میخورد؛ از جمله:
مقالة
«کاربرد قدرت نرم از ناحیه استکبار؛ رویکردی قرآنی» از اصغرآقا مهدوی و مهدی نادری
باب اناری (دانش سیاسی، 1390، صص 204-167) که تقابل جریان استکباری با جریان الهی
حاکم بر سیاست در قرآن را با اهتمام به کارکردهای ایجابی و سلبی قدرت نرم با
استناد به آیات قرآن مورد کندوکاو قرار میدهد؛ مقالة «معناشناسی استکبار در قرآن
کریم» از اصغر افتخاری و مجتبی باباخانی (آموزههای قرآنی، 1394، صص 53-27) که با
روش معناشناسی توصیفی، به تبیین دقیق معنای استکبار در قرآن کریم پرداخته است؛
مقالة «معناشناسی واژه کبر در قرآن کریم» از سیدمهدی شهیدی (پیام جاویدان، 1384،
صص 169-155) که نویسنده در این مقاله، حوزة معنایی «کبر» و مفاهیم پیرامونی آن را
بررسی نموده است.
همچنین در رابطه با تحلیل معناشناسی
بر اساس دو محور همنشینی و جانشینی، میتوان به مقالة «معناشناسی
"بینَ" در قرآن بر اساس روابط جانشینی و همنشینی» از فاطمه گلی ملکآبادی
و همکاران (پژوهشهای زبانشناختی قرآن، 1394، صص 76-59) اشاره نمود که نویسندگان
در آن این واژة قرآنی را بر اساس این دو محور مورد ارزیابی و بررسی قرار دادهاند؛
همچنین پژمان ظفری و همکاران در مقالهای تحت عنوان «مؤلفههای معنایی واژة
"نزول" در قرآن کریم با تکیه بر دو محور همنشینی و جانشینی» (پژوهشهای
ادبی- قرآنی، 1396، صص 140-117)، این کلمه را با چنین الگویی مورد تحلیل معنایی
قرار دادهاند. علاوه بر این دو مقاله، پژوهشهایی همچون «تحلیل مؤلفههای معنایی
حق در قرآن کریم با بهرهگیری از شیوههای همنشینی و جانشینی» از فرهاد ساسانی و
پرویز آزادی (جستارهای زبانی، 1391، صص 84-67)، «معناشناسی احباط در قرآن کریم بر
اساس محور همنشینی و جانشینی» از رقیه رضایی و فتحیه فتاحیزاده (پژوهشنامه تفسیر
کلامی قرآن، 1395، صص 1-25)، «معناشناسی احباط در قرآن کریم با تکیه بر روابط همنشینی
و جانشینی» از محسن قاسمپور و مرتضی سلماننژاد (صحیفه مبین، 1391، صص 124-103)،
از دیگر مطالعات در این زمینه هستند.
1-5. روش پژوهش
و چارچوب نظری
شیوة
پژوهش در این مقاله، تحلیلی- توصیفی و با درنگی بر مفاهیم مقاومت در قرآن کریم بر
پایة دو محور همنشینی و جانشینیِ واژگانی است.
2. پردازش تحلیلی موضوع
2-1. معنای
لغوی و اصطلاحی «استکبار»
واژة «استکبار» از مادة (ک ب ر) به
معنای بزرگی و در معنای متضاد با (ص غ ر) به معنای کوچکی است که از همین ریشه،
سایر صیغهها و مصطلحات آن همچون (متکبّر)، (کبیر)، (استکبار)، (مستکبر) و ...
مشتقّ میگردد. با بررسی در استعمالات گوناگون این مادّه (کبر)، روشن میشود که آن
«ابتدا در اشیاء ذات به کار گرفته شده و پس از آن، برای معانی به استعاره گرفته
شده است» (أوعیشه، 2014: 25). بر همین اساس، استکبار از ریشة «کبُر»، بر وزن
(استفعال)، دلالت بر بزرگی میکند و در لغت به معنای خود بزرگپنداری، برتری جویی،
عدم پذیرش حقیقت و گردنکشی در مقابل واقعیت است (رک به: لسانالعرب، 12/13؛
لغتامه دهخدا، 2/1843؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین، 2/1685). با نگاهی به قاموس قرآنی،
دو واژة (استکبار) و (تکبّر) دارای معنای نزدیک به هم هستند. صفت «تکبّر» در قرآن
کریم، تنها شایستة خداوند متعال است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ
الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/23)؛ ترجمه: «اوست خدايى كه جز او هيچ
معبودى نيست، همان فرمانرواى پاك، سالم از هر عيب و نقص، ايمنى بخش، چيره و مسلط، شكستناپذير،
جبران كننده، شايسته بزرگى و عظمت است. خدا از آنچه شريك او قرار مىدهند، منزّه است.»
در نهجالبلاغه نیز همین مضمون آمده است: «الحَمْدُ لله الَّذِي لَبِسَ العِزَّ
والکِبْريَاءَ واخْتَارَهما لِنفْسه دُونَ خَلْقِهِ» (خطبة القاصعه/192): «ستایش
خدایی را که دارای عزّت و بزرگی است و این دو صفت را تنها برای خود و نه برای
مخلوقات خود برگزید.»؛ اما استعمال این صفت و نیز (مستکبر) در کلام وحی برای
انسان، بار معنایی منفی و صفتی مذموم و ناروا است؛ همچون این آیة شریف که میفرماید:
«الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً
عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ
مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر/35)؛ ترجمه: «كسانى كه در آيات خدا بىآنكه دليلى براى
آنان آمده باشد، مجادله و ستيزه مىكنند [اين عمل زشتشان] نزد خدا و نزد اهل ايمان
ماية دشمنى بزرگ است؛ اينگونه خدا بر دل هر گردنكش زورگويى، مُهر [تيرهبختى] مىنهد.»
یا این آیه که میفرماید: «أَ فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ
اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ» (بقره/87)؛
ترجمه: «پس چرا هرگاه پيامبرى آيين و احكامى كه مطابق هوا و هوستان نبود، براى شما
آورد، سركشى كرديد؟ پس [نبوّتِ] گروهى را تكذيب نموديد وگروهى را مىكشتيد.»
لفظ
استکبار به شکل اسم و فعل و زمانهای مختلف آن و نیز ریشههای دیگر آن همچون
«متکبّر»، «کِبر»، «کبریاء» و ...، حدود 60 بار در قرآن کریم استعمال شده که با
صیغههای متفاوتی ذکرشدهاست؛ مواردی همچون استکبار ابلیس از سجده به آدم، (بقره/
34 و 73)، استکبار افراد و اقوام در برابر پیامبران، (زمر/ 59)، استکبار برخاسته
از جهل و ناآگاهی، (جاثیه/ 31، فرقان/ 21 و منافقون/ 5)، استکبار برخاسته از
خواستههای پست نفسانی، (بقره/ 87)، استکبار برای نگاهداشت موقعیت برتر،
(النازعات/ 18 ـ 24؛ یونس/ 75؛ مؤمنون/ 39 و قصص/ 38). علاوه بر این، بیشتر موارد
استعمال «استکبار» و مشتقّات آن، در سورههای مکّی است و به ویژه به هنگام سخن
گفتن از زندگی امّتهای پیشین و شیوة موضعگیریهای آنان با دعوت پیامبران الهی
(ع) است؛ همچون استکبار قوم نوح (ع)، استکبار قوم هود (ع)، استکبار قوم صالح (ع)،
استکبار فرعون در برابر دعوت موسی (ع) و ....
با
درنگی در آيات قرآنی كه مشتمل بر لفظ استكبار است، دو مفهوم از استكبار تبلور مییابد:
یکی بُعدی فردی و دیگری بُعد اجتماعی- سیاسی:
- بُعد فردی استکبار
منظور از بُعد فردی از استکبار، ناظر
به وضعیت فرد است. بدین معنا که آیات الهی، مستکبران را کسانی میداند که در برابر
دعوت و برنامة خداوند، سر تسلیم فرو ننهاده و در مقابل پروردگار، عصیان ورزیدهاند.
این گروه از مستکبران را هر گروه و قشری میتواند باشد؛ فقیر و غنی، حاکم و محکوم،
زن و مرد و .... . از جمله در این آیه میفرماید:
«وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ
وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ
وَأَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى
أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ»
(بقره/87): ترجمه: «و يقيناً ما به موسى كتاب داديم و پس از او پيامبرانى به دنبال
هم فرستاديم، و به عيسى بن مريم دلايل روشن و آشكار عطا نموديم، و او را به وسيله روح
القدس توانايى بخشيديم؛ پس چرا هرگاه پيامبرى، آيين و احكامى كه مطابق هوا و هوستان
نبود، براى شما آورد، سركشى كرديد؟ پس [نبوّتِ] گروهى را تكذيب نموديد وگروهى را مىكشتيد.»
در این آیة مبارکه، خوی استکباری و متکبّرانة کافران که جنبة ذاتی و فردی آنهاست،
موجب تکذیب آیات الهی و کُفر به دعوت پیامبران الهی میشد.
- بُعد اجتماعی- سیاسی استکبار
برداشت دوم از اصطلاح استکبار در
قرآن کریم، ناظر بر اجتماع و فضای سیاسی است. این گروه از مستکبران، کسانی هستند
که دارای موقعیتهای سیاسی و اجتماعی ویژه در جامعه هستند و عدهای را با تهدید و
تطمیع به زیر سلطة خود در میآورند. این دسته از کافران، علاوه بر اینکه در بُعد
فردی، نسبت به آیات الهی استکبار ورزیده و رویگردان هستند، خلق خدا را کوچک شمرده
و بر آنان تکبّر و سلطه میجویند؛ چنان که در این آیة شریفه میفرماید:
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ
وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ
وَيَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (القصص/4)؛ ترجمه:
«همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى و سركشى كرد و مردمش را گروهگروه ساخت، در
حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مىبريد، و زنانشان را
[براى بيگارى گرفتن] زنده مىگذاشت؛ بىترديد او از مفسدان بود.» در این آیة
مبارکه، قدرت وهمی و استکبار سیاسی فرعون، او را بر آن داشت تا با ادعای الوهیت و
فرمانروایی مطلق بر مردم، به فساد در زمین و ظلم و ستم بپردازد. البته استکبار
سیاسی- اجتماعی، ریشه در استکبار فردی انسان دارد و زاییدة آن است.
2-2. حوزه
معناشناختی مفهوم «استکبار» در محور همنشینی
روابط همنشینی، یکی از نشانههای
زبانی است که به ترکیب کلمات در جمله یا کلام مربوط میشود و به کلماتی که در جوار
کلمه قرار گرفتهاند، کلمات همنشین آن گفته میشود. رابطة همنشینی، رابطهای
نوعِ ترکیب میان الفاظی است که در زنجیرة کلامی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند (بی
یرویش، 1374: 30). رابطة همنشینی را «رابطة نحوی» نیز میگویند (باقری، 1378:
43). همنشینهای یک واژه، به نوعی مؤلفههای معنایی آن واژه به حساب میآیند که
به مطالعة دقیقتر از واژة موردِ نظر، کمک شایانی مینمایند و در این راستا، «معنی
را میتوان در چهارچوب بافت موقعیتی و تمامی دیگر چهارچوبهای تحلیلی جستجو کرد»
(ر. پالمر، 1391: 161). به بیانی دیگر، در شناخت مفهوم یک واژة یا اصطلاح، نیازمند
بررسی «استلزام معنایی[2]»
آن هستیم؛ چرا که «این امکان وجود دارد که تحقّق مفهوم یک جمله، مستلزم تحقق مفهوم
جملة دیگری باشد. به عبارت سادهتر، اگر جملهای به وفوع پیوسته باشد، جملة دیگری
نیز به وقوع پیوسته است» (صفوی، 1391: 89). به عنوان مثال، وقتی جملة (او مادر من
است) را میشنویم، جملة (او زن است) برای مخاطب تواعی شده و استلزام معنایی به
وجود خواهد آمد.
در
تبیین نظام مفهومی استکبار از محور همنشینی، واژگان و گزارههای متعددی در نظم
معنایی آن نقش دارند که هر یک، جلوههایی از استکبار را در ظهور و بروز آن و یا در
ابزار به کارگیری توسط مستکبرین، به نمایش میگذارد و همانطور که در بالا به آن
اشاره شد، استلزام معنایی در فضای مفهومی استکبار با چنین مفاهیمی به وجود خواهد
آمد. در همین زمینه، چند عامل در بروز استکبار از منظر قرآن کریم، نقش مهمی دارند
که از آن جمله میتوان به کُفر، اطرافیان و مشاوران (ملأ)، صاحبان سرمایه
(مُترفین) و خودْبرتر بینی اشاره کرد. همچنین استکبار در راستای تحقق به اهداف
خویش، متوسل به ابزاری میگردد؛ از جمله: تحریف حقایق، غوغا سالاری، ایجاد اختلاف
و دودستگی، به کارگیری قدرت نرم، تکیه بر نقاط ضعف و آسیبپذیر، تهمتزنی، شایعهپراکنی،
تهدید و تطمیع، تحریک احساسات، سازشکاریِ دروغین، التقاط و آمیختگی حق و باطل و
.... در این قسمت، معناشناسی استکبار از ناحیة همنشینی را با بررسی دو موضوع آغاز
میکنیم: عوامل به وجود آمدنِ استکبار و ابزار و اهدافِ مستکبران:
2-2-3- مظاهرِ به وجود آمدن استکبار
عوامل و مظاهرِ متعددی در بروز و
ظهور استکبار، نقش ایفا مینمایند که هر یک به نحوی نقش همنشین، در تبیین معنا و
مفهوم استکبار دارند:
- همنشینی استکبار با واژة «إبلیس»
نخستین بذر تکبّر و خصلت استکباری،
توسط ابلیس و عدم تبعیت او از امر پروردگار در جهت سجدة تعظیم در برابر آدم (ع)
افکنده شد؛ بر این اساس، ابلیس و تمرّد او از فرامین الهی در مسئلة خلقت آدم، یکی
از معانی همنشین با موضوع استکبار در قرآن کریم است: «وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ
اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكافِرِينَ»
(بقره/34)؛ ترجمه: «و [ياد كن] هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، [پس]
سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد و از كافران شد.»
علّت
استکبار ابلیس، تعصّب جنسیتی وی بود؛ چرا که به گمانش، خلقتش از آتش، بسی والاتر
از گِل خشکیدهای بود که آدم (ع) از آن آفریده شده است!! پس با این گمان باطل، خود
را بهتر از آدمی میدانست: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً
مِنْ طِينٍ (71) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ
(72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ
وَكَانَ مِنَ الْكافِرِينَ (74) قالَ يَا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما
خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75) قالَ أَنَا خَيْرٌ
مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (ص/ 71-76)؛ ترجمه: «[ياد كن]
هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گِل خواهم آفريد. (71)
پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم، براى او سجده كنيد.
(72) پس فرشتگان همه با هم سجده كردند (73) مگر ابليس كه تكبّر ورزيد و از كافران شد.
(74) [خدا] فرمود: اى ابليس! تو را چه چيزى از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت
خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تكبّر كردى يا از بلند مرتبهگانى؟ (75) گفت: من از او بهترم،
مرا از آتش آفريدى و او را از گل ساختى. (76).»
استکبار
و خود برتربینی ابلیس که برآمده از حسادت او نسبت به مقام والای آدم در نزد ایزد
متعال است، او را به چنین قیاسی سوق میدهد و به جای اعتبار دادن به حقیقت معنوی
آدم، مادة آفرینشیِ او را بیمقدار در برابر سرشت آتشین خود میداند؛ پس «غفلت
کردن یا خود را به غفلت زدن از عنصر ارزشمندی که افزون بر گِل در آدم است، و آدم
را سزاوار این تکریم و تعظیم کرده است، انگیزة دیگر نافرمانی اهریمن بوده است»
(قطب، 1387: ج5، ص458).
- همنشینی استکبار با واژة «ملأ»
«ملأ» یا همان سرمایهداران و صاحبان
قدرت، از عوامل استکبار در قران کریم هستند. این گروه، خود متّصف به کبر و استکبار
هستند:
«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا
مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ
صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»
(أعراف/75)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه تكبّر و سركشى مىورزيدند به مستضعفانى كه
ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد كه صالح از سوى پروردگارش فرستاده شده؟
گفتند: به طور يقين ما به آيينى كه فرستاده شده مؤمنيم؛» «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ
اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ
مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَلَوْ كُنَّا كارِهِينَ»
(أعراف/88)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه [از پذيرفتن حق] تكبّر ورزيدند، گفتند:
اى شعيب! مسلماً تو و كسانى را كه با تو ايمان آوردهاند از شهرمان بيرون مىكنيم يا
اينكه بىچون و چرا به آيين ما بازگرديد. گفت: آيا هر چند كه نفرت و كراهت [از آن آيين]
داشته باشيم؟!.»
در
این دو آیة شریفه، استکبار و خودبرتر بینی سران زر و زور و یا همان (ملأ)، آنان را
سوق میدهد که با حربههای گوناگون، مانع دعوت انبیای الهی به مردم شوند. نقش
تخریبی (ملأ) در برابر دعوت الهی، گاهی با تحریک پادشاه (فرعون) بر علیه رسولان
الهی است: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ
قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ
أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون»
(أعراف/127)؛ ترجمه: «اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را رها مىكنى
تا در اين سرزمين فساد و تباهى كنند و تو و معبودهايت را واگذارند؟ گفت: به زودى پسرانشان
را به صورتى وسيع و گسترده به قتل مىرسانيم و زنانشان را زنده مىگذاريم و ما بر آنان
چيره و مُسلّطيم.»
و
گاهی نیز مبارزة علنی با پیامبران و پیروان آنها و به استهزاء گرفتن دعوت الهی
است: «وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا
مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ»
(هود/38)؛ ترجمه: « و [نوح] كشتى را مىساخت و هرگاه گروهى از [اشراف و سرانِ] قومش
بر او عبور مىكردند، او را به مسخره مىگرفتند. گفت: اگر شما ما را مسخره مىكنيد،
مسلماً ما هم شما را [به هنگام پديد آمدن توفان] همان گونه كه ما را مسخره مىكنيد،
مسخره خواهيم كرد.»
- همنشینی استکبار با واژة «مُترفین» (سرمایهدارن)
نظام سرمایهداری هموازه یکی از
موانع فرا روی دعوت الهی بوده است. این مسئله که از خوی استکباریِ گروه سرمایهداران
ناشی میشود، به عنوان یکی از مشکلات پیامبران در زمینه دعوت به حساب میآید:
«وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ
نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (34) وَ
قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»
(سبأ/34-35)؛ ترجمه: «در هيچ شهرى هيچ بيمدهندهاى نفرستاديم مگر آنكه خوش گذرانانِ
مغرور و سرمستِ آنان گفتند: ما به آنچه شما را به آن فرستادهاند، كافريم! (34) و گفتند:
اموال و فرزندان ما از شما بيشتر است و [اين دليل توجه ويژه خدا به ماست بنابراين اگر
عذابى هم باشد] ما را عذاب نخواهند كرد.»
«وَإِذا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً
أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا
تَدْمِيراً» (إسراء/16)؛ ترجمه: «هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را نابود كنيم، مرفّهين
و خوشگذرانهايش را [به وسيله وحى به طاعت، بندگى و دورى از گناه] فرمان مىدهيم،
چون [سرپيچى كنند و] در آن شهر به فسق و فجور روى آورند، عذاب بر آنان لازم و حتم مىشود،
پس آنان را به شدت درهم مىكوبيم [و بنيادشان را از ريشه بر كنيم.»
- همنشینی استکبار با واژة «کُفر»
بیگمان مسئلة کُفر، از عوامل بسیار
مهم و ریشهای در شکلگیری استکبار است. به بیانی دیگر مسئلة «تکذیب آیات»، یکی از
عوامل استکبار از دیدگاه کلام وحی است:
«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا
عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (أعراف/36)؛ ترجمه:
«و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند، و از پذيرفتن آنها تكبّر ورزيدند، اهلِ آتش و در
آن جاودانهاند.»
«وَإِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنَا وَلََّى
مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنََّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ
بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (لقمان/7)؛ ترجمه: «چون آيات ما بر او خوانده شود متكبرانه روى
برمىگرداند، گويى آنها را نشنيده است، انگار در دو گوشش سنگينى است، پس او را به عذابى
دردناك مژده ده.»
«إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ
لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22) لَا
جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ
الْمُسْتَكْبِرِينَ» (النحل/22-23)؛ ترجمه: «معبود شما معبودى يگانه است؛ پس كسانى
كه به آخرت ايمان نمىآورند، دلهايشان [حق را] انكار مىكند، و آنان مستكبرند.
(22) ثابت و يقينى است كه خدا آنچه را پنهان مىكنند و آنچه را آشكار مىنمايند، مىداند
قطعاً او مستكبران را دوست ندارد.»
«بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ
بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ» (الزمر/59)؛ ترجمه: «[ولى به او
گويم:] آرى، آياتم به سوى تو آمد، پس تو آنها را انكار كردى و [در پذيرفتشن] تكبّر
ورزيدى، و [نسبت به آن] از كافران بودى.»
بدون
تردید، اثبات استکبارمنشی برای کافران، مستلزم نفی آن از مؤمنان است؛ چنان که در
این آیة مبارکه آمده است: «إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِهَا
خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»
(السجده/15)؛ ترجمه: «فقط كسانى به آيات ما ايمان مىآورند كه وقتى به وسيله آن آيات
به آنان تذكر داده شود، سجده كنان به رو در مىافتند و همراه با سپاس، پروردگارشان
را از هر عيب و نقصى تنزيه مىكنند؛ در حالى كه [از سجده و سپاس و تنزيه] تكبّر و
سركشى نمىورزند.»
چنین
تقابلی میان مؤمنان و کافران در موضعگیری در برابر آیات الهی و ایمان و یا عدم
ایمان بدان، در آیات زیر نیز بیان شده است؛ اخلاق استکباری و احساس بزرگی و تکبّر
در برابر پذیرفتن دعوت الهی، موجب تکذیب آن توسط کافران باشد؛ حال آنکه مؤمنان سر
تعظیم در برابر آن فرو آورده و بدان ایمان میآورند:
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ
(30) وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ
وَكُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ» (الجاثیه/30-31)؛ ترجمه: «و اما كسانى كه ايمان آورده
و كارهاى شايسته انجام دادهاند، پس پروردگارشان آنان را در در رحمت خود درآورد، اين
همان كاميابى آشكار است، (30) و اما كسانى كه كفر ورزيدند [به آنان گفته مىشود:] مگر
آيات من همواره بر شما خوانده نمىشد؟ ولى شما [نسبت به پذيرش آن] تكبّر ورزيديد و
قومى گنهكار بوديد.» و در آیهای دیگر میفرماید: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ
عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى
مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
(الأحقاف/10)؛ ترجمه: «بگو: به من خبر دهيد كه: اگر اين قرآن از ناحيه خدا باشد و شما
به آن كفر ورزيده باشيد و شاهدى هم از بنى اسرائيل به نظير آن [كه تورات واقعى و تصديق
كننده قرآن است] شهادت داده باشد [كه: همان طورى كه تورات وحى خداست، قرآن هم وحى
خداست و] پس [از شهادتش به قرآن] ايمان آورده باشد و شما از ايمان به آن تكبّر ورزيده
باشيد [آيا گمراه نبودهايد؟] بىترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمىكند.»
- همنشینی استکبار با مسئلة «رویگردانی از عبادت
الهی»
یکی از واژههایی که همنشینی
فراوانی با مسئلة استکبار دارد، عبادت است؛ استکبار از عبادت الهی، از موضوعات
مذموم در قرآن کریم که موجب عذابی الهی است:
«لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ
عَبْداً لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ
وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً» (نساء/172)؛ ترجمه: «مسيح از اينكه
بنده خدا باشد، هرگز امتناع ندارد، و فرشتگان مقرّب هم امتناع ندارند و كسانى كه از
بندگى او امتناع كنند و تكبّر ورزند، به زودى همه آنان را [براى حسابرسى] به سوى خود
گردآورى خواهد كرد.»
در
نقطة مخالف، عدم استکبار در عبادت الهی، از ویژگیهای ملائکه و مقرّبان اوست:
«إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ
عَنْ عِبادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ» (أعراف/206)؛ ترجمه:
«يقيناً مقرّبان و نزديكان خدا هيچگاه از عبادت و بندگىاش تكبّر نمىورزند، وهمواره
او را تسبيح مىگويند، و پيوسته براى او سجده مىكنند.»
- همنشینی استکبار با «استضعاف مردم»
به استضعاف کشیدن مردم توسط دستگاه
استکبار، یکی از مفاهیم همنشین استکبار در قرآن کریم است؛ از جمله اینکه «فرعون
برای استضعاف هر چه بیشتر تودهها از شیوهها و تدبیرهای مختلفی از جمله حربههای
تبلیغاتی، همراه با سوء استفاده از عناوین و حتی واژههای مذهبی مدد میجوید»
(رهبر، 1362: 45). تقابل میان گفتمان استکبار و استضعاف در قرآن کریم کریم به حدی
است که یکی از فضاهای گفتگوی قرآنی در روز قیامت، به گفتگوی میان گروه استکبار و
گروه مستضعفین است. البته نخستین طبقهای که دعوت پیامبران الهی را لبیک میگویند،
غالباً از طبقة ضعیف جامعه هستند که بدین خاطر، مورد هجمههای فراوانی از سوی
مستکبران قرار میگیرند؛ آیة زیر به گفتگوی میان مستکبران قوم صالح (ع) با
مستضعفان آنان میپردازد:
«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا
مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ
صَالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ(75)
قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ»
(الأعراف/75-76)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه تكبّر و سركشى مىورزيدند به مستضعفانى
كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد كه صالح از سوى پروردگارش فرستاده
شده؟ گفتند: به طور يقين ما به آيينى كه فرستاده شده مؤمنيم. (75) مستكبران گفتند:
ما به آيينى كه شما به آن ايمان آورديد، كافريم.»
در
آیاتی دیگر از سورة سبأ، مسئلة گفتگوی میان مستکبران و مستضعفان در صحنة قیامت به
تصویر کشیده میشود و چنین به نظر میرسد که فشار مستکبران در حیات دنیوی، موجب
کافر شدن مستضعفان شده و آنان را به غیر از برنامة الهی هدایت نموده است:
«وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ
بِهذَا الْقُرْآنِ وَلا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ
مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ
الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ
(31) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ
عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (32) وَقالَ الَّذِينَ
اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا
أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا
رَأَوُا الْعَذابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ
إِلاَّ ما كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سبأ/31-33)؛ «و كافران گفتند: ما به اين قرآن و كتابهايى
كه پيش از آن بوده است، هرگز ايمان نمىآوريم. و اگر ستمكاران را زمانى كه در پيشگاه
پروردگارشان [براى محاكمه] بازداشت شدهاند، ببينى در حالى كه هر كدام گناه و بدبختى
خود را بر عهده ديگرى مىاندازد [امر عجيبى مىبينى] مستضعفان به مستكبران مىگويند:
اگر شما سر راه ما نبوديد يقيناً ما مؤمن بوديم. (31) مستكبران به آنان مىگويند: آيا
ما شما را از هدايت الهى بعد از آنكه به شما رسيد باز داشتيم؟ [نه، باور نداريم] بلكه
شما خودتان مجرم بوديد. (32) مستضعفان به مستكبران مىگويند: بلكه نيرنگهاى [پىگير
شما در] شب و روز كه به ما فرمان مىداديد به خدا كافر شويم و همتايانى براى او قرار
دهيم [ما را گمراه كرد]. و هنگامى كه عذاب را ببينند، اظهار پشيمانى كنند [شايد نجات
يابند]. و ما در گردن كافران غل و زنجير مىنهيم آيا جز آنچه را انجام مىدادند جزا
داده مىشوند.»
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ
وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ
وَيَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (القصص/4)؛ ترجمه:
«همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى و سركشى كرد و مردمش را گروهگروه ساخت، در
حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مىبريد، و زنانشان را
[براى بيگارى گرفتن] زنده مىگذاشت بىترديد او از مفسدان بود.»
در
این بین، یکی از راههای استضعاف مردم توسط مستکبرین، خوار نمودن و ذلیل کردن
آنهاست؛ به نحوی که بدین وسیله، آنها را به اطاعت از خود وا میدارند؛ همانگونه که
فرعون مستکبِر با قوم خود چنین میکرد:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ
كانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ» (الزخرف/54)؛ ترجمه: «پس او قومش را سبك مغز شمرد [و آنان
را با وسوسه و اغواگرى فريفت و خوارشان كرد] در نتيجه از او اطاعت كردند زيرا آنان
مردمى فاسق و نافرمان بودند.»
2-2-4- ابزار و اهداف مستکبران
- همنشینی استکبار با «ایجاد اختلاف و دو دستگی»
از ابزارهای استکبار در برابر نظام
الهی، تفرقهاندازی است. به باور امام خمینی (ره) (1378: 13/132)، مستکبران در
تلاشند «در تمام جاهایی که ممالک مستضعفین هستند و ملتهای مستضعف هستند، چه ملتهای
اسلامی و چه غیر اسلامی که مستضعف هستند ... با فعالیتهای متعدد بین اینها جدایی
بیندازند، بین اینها تفرقه بیندازند.» امری که لازم سلطه «اقلیت ظالم بر میلیاردها
انسان مظلوم» را فراهم میسازند (همان: 19/481). یکی از سیاست استکباری فرعون،
دسته دسته کردن قوم بنی اسرائیل و ایجاد دو دستگی و اختلاف در میان آنان بود:
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ
وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً» (القصص/4)؛ ترجمه: «همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى
و سركشى كرد و مردمش را گروهگروه ساخت.»
- همنشینی استکبار با «تکیه بر نقاط ضعف»
مستکبران همواره در طول تاریخ، سعی
نمودهاند تا با نفوذ در انسانها و تأثیر در نقاط ضعف و آسیبپذیر آنان، در جهت
گمراهی و تسلّط بر آنها گام بر دارند. از جمله ابلیس وقتی میخواهد حضرت آدم (ع)
را از صراط مستقیم الهی بلغزاند، دست بر روی نقطهای میگذارد که حضرت آدم (ع)
شیفتة آن است؛ در واقع شیطان، حضرت آدم (ع) را به چیزی که عمر جاودان و سلطنت دائم
به او میبخشد (تناول از درخت ممنوعه) مورد وسوسه قرار میدهد (طباطبایی، 1374،
ج14، ص310). در همین زمینه خداوند متعال میفرماید:
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ
يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لا يَبْلى (120) فَأَكَلا
مِنْها فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ
الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (طه/120-121)؛ ترجمه: «پس شيطان او را
وسوسه كرد، گفت: اى آدم! آيا تو را به درخت جاودان و سلطنتى كه كهنه نمىشود، راهنمايى
كنم؟ (120) پس هر دو [به سبب وسوسه شيطان] از ميوه آن [درخت] خوردند، در نتيجه شرمگاهشان
بر آنان پديدار شد و شروع به چسباندن برگهاى درختان بهشت بر [شرمگاه] خود كردند.
و آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و [از رسيدن به آنچه شيطان به او القا كرده بود] ناكام
ماند.»
- همنشینی استکبار با «تهمت زنی»
یکی از سیاستهای مستکبران، تهمتهای
گوناگون به رسولان الهی در راستای باز داشتنِ مردم از دعوت آنان است؛ از جمله این
اتّهامها، تهمت «سحر و جادو» به پیام الهی است: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى
وَهارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَمَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً
مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ
مُبِينٌ (76) قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَلا
يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ» (یونس/ 75-77)؛ ترجمه: «آن گاه پس از آنان موسى و هارون را
با آيات خود به سوى فرعون و اشراف و سران قومش فرستاديم، پس آنان تكبّر ورزيدند و آنان
گروهى گنهكار بودند. (75) پس هنگامى كه حق از نزد ما به سويشان آمد، گفتند: مسلماً
اين جادويى است آشكار. (76) موسى گفت: آيا درباره حق هنگامى كه به سويتان آمد، مىگوييد:
آيا اين جادوست؟ [نه، اين جادو نيست، اگر جادو بود پيروزى نداشت] زيرا جادوگران پيروز
نمىشوند.»
از
سویی، مستکبران زمان پیامبر اسلام (ص)، آن حضرت (ص) را «خیالپرداز، کاهن، شاعر و
یا مجنون» دانسته و با چنین اتّهامهایی قصد داشتند تا مانع نفوذ اسلام بر مردم
گردند:
«بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ
افْتَراهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»
(الأنبیاء/5)؛ ترجمه: «[مشركان] گفتند: [نه، قرآنْ سحر نيست] بلكه خوابهايى آشفته
و پريشان است، [نه] بلكه آن را به دروغ بربافته، [نه] بلكه او شاعرِ [خيالپردازى]
است، [اگر فرستاده خداست] بايد براى ما معجزهاى بياورد مانند معجزههايى كه پيامبران
گذشته را [با آنها] فرستادند.»
«إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ
لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَيَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتَارِكُوا
آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ» (الصّافات/ 35-36)؛ «زيرا آنان چنين بودند كه هر زمان
به آنان مىگفتند: معبودى جز خدا نيست، تكبّر مىكردند، (35) و [همواره] مىگفتند:
آيا بايد به خاطر شاعرى ديوانه معبودان خود را رها كنيم؟!.»
گاهی
نیز کلام الهی با عنوان «اساطیر اولین» مورد طعنه و اتهام قرار میدادند:
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما
يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23) وَإِذا قِيلَ
لَهُمْ مَا ذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ»
(النحل/23-24)؛ ترجمه: «ثابت و يقينى است كه خدا آنچه را پنهان مىكنند و آنچه را آشكار
مىنمايند، مىداند قطعاً او مستكبران را دوست ندارد. (23) و هنگامى كه به آنان گويند:
پروردگارتان چه چيزهايى نازل كرده؟ مىگويند: [چيزى نازل نكرده، آنچه به عنوان قرآن
در دسترس مردم است، همان] افسانههاى [دروغين] پيشينيان است!.»
البته
قرآن کریم، پاسخ چنین اتّهامهایی را میدهد:
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ
(40) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ (41) وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ
قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ (42) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» (الحاقّه/
40-43)؛ ترجمه: «بىترديد اين قرآن، گفتار فرستادهاى بزرگوار است، (40) و آن گفتار
يك شاعر نيست، ولى جز اندكى ايمان نمىآوريد، (41) و گفتار كاهن هم نيست، ولى جز اندكى
متذكّر نمىشويد. (42) نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است.»
- همنشینی استکبار با «شایعهپراکنی» و تحریک
احساسات
مستکبرانی که در برابر انبیای الهی
قرار داشتند، برای مقابلة با برنامة آنها، متوسّل به شایعهها و انتشار آن در میان
مردم میکردند تا بدین وسیله، احساسات مردم را بر علیه پیامبران و دعوت آنها
برانگیزانند؛ از جملة سیاستهای استکباری فرعون این بود که به مردم چنین القا مینمود
که هدف اصلی موسی (ع) از دعوت خویش، بیرون کردن مردم از سرزمین مادریشان است؛ و
بدین گونه سعی داشت تا با چنین شایعاتی، آن حضرت (ع) را در دیدگان مردم، فردی
سودجو و منفعتطلب جلوه دهد:
«قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا
لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما
ذا تَأْمُرُونَ» (الشعراء/ 34-35)؛ ترجمه: «[فرعون] به سران و اشراف پيرامونش گفت:
يقيناً اين جادوگرى بسيار ماهر و داناست! (34) مىخواهد با جادويش شما را از سرزمينتان
بيرون كند، پس شما چه نظر مىدهيد!.»
از
دیگر مواردی که جبهة کفر و استکبار در تحریک احساسات مردم به کار میگرفتند، تکیه
بر آداب و سنن گذشتة آنها و پیروی از عقاید و باورهای پدران و اجداد آنان بود.
چنین اعتقاداتی و نشر آن در میان مردم با هدف تحریک احساسات، ناشی از جمود و تحجّر
فکری بود و دستاویز مناسبی بود تا مستکبران، تودههای مردمی را بر علیه پیامبران
الهی بشورانند؛ آیاتی از کلام وحی مؤیّد همین مطلب است:
«قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا
مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَإِنَّنا لَفِي
شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ» (هود/62)؛ ترجمه: «گفتند: اى صالح! پيش از
اين در ميان ما [به عنوانانسانى عاقل و خردمند] مورد اميد بودى، آيا ما را از پرستيدن
آنچه پدرانمان مىپرستيدند، باز مىدارى؟ و ما بىترديد در [درستى و صحّت] تعاليمى
كه به آن دعوتمان مىكنى در شكى شديد و سخت هستيم [چنان شكى كه در خردمندى تو نيز دچار
ترديديم.]»
«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ
فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ
إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ
تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»
(إبراهیم/10)؛ ترجمه: «پيامبرانشان گفتند: آيا در خدا كه آفريننده آسمانها و زمين
است، شكى هست؟ او شما را دعوت [به ايمان] مىكند تا همه گناهانتان را بيامرزد، و شما
را تا زمانى معينِ [عمرتان] مهلت دهد. پاسخ دادند: شما بشرهايى مانند ما هستيد كه
مىخواهيد ما را از معبودهايى كه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد پس [شما] دليل روشنى
[بر اثبات رسالت خود كه مورد پسند ما باشد] بياوريد.»
«قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ
أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا مَا نَشؤُا إِنَّكَ
لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» (هود/87)؛ ترجمه: «گفتند: اى شعيب! آيا نمازت به تو
فرمان مىدهد كه آنچه را پدرانمان مىپرستيدند رها كنيم؟ يا از اينكه در اموالمان به
هر كيفيتى كه مىخواهيم تصرف كنيم دستبرداريم؟ به راستى كه تو [انسانى] بردبار و
راهيافتهاى [پس چرا مىخواهى در برابر آزادى ما نسبت به بتپرستى وهزينه كردن اموالمان
به هر كيفيتى كه بخواهيم بايستى؟!.»
- همنشینی استکبار با «تهدید و تطمیع»
وقتی فرد یا جماعتی از نظر روحی شکست
خورد و در مقابل دشمن احساس ضعف نمود، تسلّط بر او کار دشواری نخواهد بود، لذا در
رقابتها و مبارزات ضد یکدیگر، ابتدا سعی بر این است که طرف مقابل را با تهدیدها
از میدان بیرون کنند و با ارعاب و القای ترس، روحیة او را تضعیف نمایند و بعد در
صورت مقاومت، مراحل بعدی عملیات را شروع نمایند. «مستکبران در مقابله با انقلابهای
توحیدی و مجاهدان دینی از این روش استفاده کردهاند» (مهدی و نادری باباناری،
1390: 183). فرعون مستکبر هنگامی که با ایمان ساحران که علیرغم انتظارش به موسی
(ع) و هارون (ع) ایمان آوردند، دست به تهدید و کُشتن آنها میزند:
«قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ
لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ
وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ
أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَأَبْقى» (طه/71)؛ ترجمه: « [فرعون] گفت: آيا پيش از آنكه
به شما اذن دهم، به او ايمان آورديد؟ يقيناً او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است،
پس بىترديد دستها و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و شما را
بر تنههاى درخت خرما خواهم آويخت تا كاملًا بدانيد كه كدام يك از ما [من يا خداى موسى]
عذابش سختتر و پايدارتر است؟.»
از
همین رو از جمله سیاستهای همیشگی جبهة استکبار از منظر قرآن کریم، سیاست تهدید و
ارعاب و گاه نیز تطمیع است؛ و تلاش دارند تا بدین وسیله به اهداف خود نائل شوند؛
همة مستکبرانی که در مقابل انبیاء الهی قرار میگرفتند و حاضر به تسلیم در برابر
ایشان در راستای تعالی، خیر و صلاح نبودند، پیامبران قوم خویش را بین دو راه مخیّر
میساختند؛ یا عدول از مسیر الهی و پذیرفتن آداب و رسوم و فرهنگِ حاکم بر جامعه یا
خروج از دیارشان؛ چنان که این آیات مبارکه میفرماید:
«وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ
لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ
رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» (إبراهیم/13)؛ ترجمه: «ولى كفرپيشگان به پيامبرانشان
گفتند: مسلماً ما شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه همكيش ما شويد.
پس پروردگارشان به آنان وحى كرد: ما قطعاً ستمكاران را نابود مىكنيم.»
«قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً
مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ
وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ» (هود/91)؛ ترجمه: «گفتند: اى شعيب! بسيارى از مطالبى
كه مىگويى نمىفهميم، و به راستى تو را در [مقايسه با] خود، ناتوان و ضعيف مىبينيم،
و اگر عشيرهات نبودند، بىترديد سنگسارت مىكرديم، وتو بر ما پيروز نيستى.»
«قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ
لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ» (الشعراء/167)؛ ترجمه: «گفتند: اى لوط! اگر [از
تبليغ دين] باز نايستى، حتماً تبعيد خواهى شد.»
علاوه
بر سیاست تهدید، مستکبران تاریخ همواره از سیاست تطمیع و وعدههای مادی و اقتصادی
و یا معنوی نیز برای نیل به اهداف خود استفاده میکنند؛ هنگامی که قرار شد تا موسی
(ع) با ساحران تحتِ حاکمیت فرعون رقابی داشته باشند، فرعون به ساحران وعده داد که
در صورت پیروزی، آنان را از مقرّبان و نزدیکان خویش خواهد ساخت:
«فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ
أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (41) قالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ
إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (الشعراء/41-42)؛ ترجمه: «پس هنگامى كه جادوگران آمدند،
به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم، حتماً براى ما پاداشى شايسته خواهد بود؟ (41)
گفت: آرى، و در آن صورت مسلماً از مقربان [درگاه] خواهيد شد.»
این
تعبیر نشان میدهد که قُرب به فرعون تا چه حد در آن محیط و جامعه دارای اهمیت بوده
است که او به عنوان یک پاداش بزرگ از آن یاد میکند و در حقیقت، پاداشی از این
بالاتر نیست که انسان به قدرت مطلوبش نزدیک گردد (مکارم شیرازی، 1374: ج15، ص
222).
- همنشینی استکبار با «سازشکاری»
یکی از اصول مبارزه مستکبران با نهضتهای
الهی، سیاست گام به گام بوده است. جبهة استکبار در نقشههای خود برای سرکوب برنامه
الهی و بازداشتن پیامبران از نشر دعوت خویش، گاهی از سیاست سازشکارانه بهره میجویند.
اگر اقداماتی که در لحظات اولیه برای به سازش کشیدن یک نهضت انقلابی صورت میگیرد،
با واکنش شدید رهبران انقلابی مواجه نشود، مستکبرین را در مقابلة با آن حرکت، حریصتر
و امیدوارتر میسازد. چنین سیاست نرم و به ظاهر آشتیجویانهای، در این آیة شریفه
بازتاب یافته است:
«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»
(القلم/9)؛ ترجمه: «دوست دارند نرمى كنى تا نرمى كنند.»
کلمة
«یدهنون» از مصدر «إدهان» است که مصدر باب (افعال) از مادة (دهن) است؛ و «دهن» به
معنی روغن و «ادهان» و «مداهنه» به معنای روغن مالی است که کنایه از نرمی و روی
خوش نشان دادن است. مراد این است که دوست دارند، کمی تو از دینت مایه بگذاری، کمی
هم آنان از دین خودشان مایه بگذارند و هر یک دربارة دین دیگری مسامحه روا بدارد
(طباطبایی، 1374، ج19، ص 621).
- همنشینی استکبار با «صدّ عن سبیل الله»
یکی از مفاهیم همنشین در موضوع
استکبار، منع مستکبران از مسیر خداوند است به نحوی که «علیرغم اینکه حق بر ایشان
از طریقِ برهان عقلی، نقلی و آسمانی روشن است؛ حاضر نیستند از خوی استکباری خود
دوری جویند؛ لذا در مقام مخالف، اقدام به دو کار میکنند: اول آنکه با فطرتِ
خداجویِ خود در جنگند؛ دوم آنکه نمیگذارند دیگران به اسلام ایمان آورند» (جوادی
آملی، 1388: 188). این سیاست منع مردم از مسیر خداوند متعال یا همان (صدّ عن سبیل
الله)، بارها در قرآن کریم و در سیاقهای مختلف تکرار شده است؛ از جمله در توصیف
مستکبران منافق میفرماید:
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ
لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»
(المنافقون/5)؛ ترجمه: «و چون به آنان گويند: بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش
بخواهد [از روى كبر و غرور] سرهاى خود را بر مىگردانند، و آنان را مىبينى كه متكبرانه
[از حق] روى مىگردانند.»
و
نیز در آیة دیگر میفرماید:
«الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ
الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَها عِوَجاً
أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ» (إبراهيم/3)؛ ترجمه: «همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت
ترجيح مىدهند و [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و مىخواهند آن را [با وسوسه و
اغواگرى] كج نشان دهند اينان در گمراهى دورى هستند.»
در
پایان بحث باید گفت که لفظ استکبار، دارای مفاهیم جانشین نیز در قرآن کریم هست؛
رابطة جانشینی، رابطهای از نوعِ انتخاب و جایگزینی میانِ هر یک از الفاظِ یک
زنجیرة کلامی، با الفاظی است که جایگزین آنها میشوند. واژگانی که در نظام زبان بر
محور جانشینی با یکدیگر در یک میدان معنایی قرار میگیرند، از رهگذر استعاره یا
ترادف و هممعنایی و بر اساس مشابهت معنایی قابلِ شناساییاند (مروتی و ساکی،
1392: 148). رابطة جانشینی، تداعی عناصر غیابی را در یک زنجیرة بالقوة ذهنی، به هم
پیوند میدهد (سوسور، 1380: 177) و با مطالعة واژههایی، این نوعِ رابطه مشخص میشود
که میتوانند جایگزین هم شوند. واژگان مترادف میتوانند بینشهای مهمی را دربارة
رابطههای جانشینی یک واژه با دیگر واژگان عرضه کنند. کلماتی همچون طغیان، عتوّ[3]،
بغی، علوّ[4]،
استنکاف[5]
و جحود[6]،
از الفاظ جانشین استکبار در قرآن کریم است.
نتیجهگیری
بر اساس دانش زبانشناسی امروز، تکیه
بر اصل روابط همنشینی واژگان، عامل مهمی در فهم متون است. یکی از مصطلحات مهم
قرآنی که دارای بسامد فراوانی در قرآن کریم است، واژة «استکبار» و مظاهر و ویژگیهای
آن در کلام وحی است. مبارزه با استکبار، یکی از اصلیترین اهداف انبیای الهی در
قرآن کریم بوده و جامعة مورد هدف حرکت مقاومت در کلام وحی بوده که دارای معانی
متعدد در قرآن است. در این میان با اندکی تأمل در آیات مربوط به استکبار و سیاق
آن، در خواهیم یافت که مفاهیمی دیگر در تبیین معنا و مفهوم استکبار و بیانِ علل و
مظاهر آن نقش ایفا میکنند که هر یک به نوعی، جنبهای ازدائرة معنایی استکبار را
روشن مینمایند. در محور همنشینی آیات و معانی قرآنی با استکبار، در دو حوزه به
بررسی آن پرداختیم؛ نخست به بررسی عوامل و مظاهر شکلگیری استکبار پرداختیم که
ابلیس، کُفر، طبقة مُتفرفین، ملأ و ... از جملة این عوامل بودند و سپس به بیان
وسایل و ابزار مستکبران در تحقّق به اهدافشان پرداخته و اهدافی را همچون تهدید و
تطمیع، تحریک احساسات، شایعهپراکنی، اتّهام زنی و تکیه بر نقاط ضعف را از جملة
این ابزار معرفی نمودیم. همة این عوامل به نوعی در کامل شدن چرخة معنایی استکبار
در گسترة کلام وحی نقش کلیدی و اساسی دارند.
منابع
الف: کتابها
- قرآن کریم.
- نهجالبلاغه.
- اسکولز، رابرت (1379)، درآمدی بر
ساختارگرایی در ادبیات، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: آگاه.
- أوعیشه، مصطفی (2014)، مفهوم
الاستکبار والاستضعاف فی القرآن کریم (دراسه مصطلحیّه وتفسیر موضوعیّ)، القاهره:
دارالسّلام، ط1.
- باقری، مهری (1378)، مقدمات
زبانشناسی، تهران: نشر قطره.
- بی یرویش، مانفرد (1374)،
زبانشناسی جدید، ترجمة محمدرضا باطنی، تهران: آگاه.
- جوادی آملی، عبدالله (1388)، روابط
بینالملل در اسلام، ویرایش: سعید بند علی، قم: اسرا.
- ر. پالمر، فرانک (1391)، نگاهی
تازه به معنیشناسی، ترجمة کورش صفوی، چاپ ششم، تهران: کتاب ماد.
- رهبر، محمدتقی (1362)، استکبار و
استضعاف از دیدگاه قرآن، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
- صفوی، کورش (1391)، آشنایی با معنیشناسی،
چاپ دوم، تهران: نشر پژواک کیوان.
- طباطبایی، سیدمحمد حسین (1374)،
المیزان، ترجمة محمدباقر موسوی همدانی، قم: جامعه المدرسین.
- علیخانی، اسماعیل (1387)، صفبندی
سیاسی در قرآن، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ1.
- قطب، سید (1387)، فی ظلال القرآن،
ترجمة مصطفی خرّمدل، چاپ دوم، تهران: نشر احسان.
- مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر
نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
- نصری، عبدالله (1388)، مبانی رسالت
انبیاء در قرآن، تهران: سروش، چ2.
ب: مجلات
- افتخاری، اصغر و باباخانی، مجتبی
(1394)، «معناشناسی استکبار در قرآن کریم»، آموزههای قرآنی، ش21.
- حاجی صادقی، عبدالله (1394)، «جنگ
فرهنگی استکبار: اهداف- راهبردها»، فصلنامة پژوهشهای انقلاب اسلامی، ش12.
- شهیدی، سیدمهدی (1384)، «معناشناسی
کبر در قرآن کریم»، پیام جاویدان، صص 155- 169.
- مهدی، اصغرآقا و نادری باباناری،
مهدی (1390)، «کاربرد قدرت نرم از ناحیه استکبار؛ رویکرد قرآنی»، دوفصلنامة دانش
سیاسی، ش2، صص 204-167.
ج: پایاننامهها
- أحمد اللحام، عاطف محمد (2010)،
طغیان الحکّام وخفّه الشعوب (دراسه قرآنیّه موضوعیّه)، الجامعه الإسلامیّه، غزّه-
فلسطین.
- قاسم خضر، قاسم توفیق (2003)،
شخصیه فرعون فی القرآن، جامعه النجاح الوطنیه، نابلس- فلسطین.
- محمد صوافطه، نادر مصطفی (2015)،
الطغیان (دراسه قرآنیّه)، جامعه النجاح الوطنیه، نابلس- فلسطین.
[1]. دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه پیام نور.
[2].
entailment
[3]. «وَقَالَ الَّذِينَ لا
يَرْجُونَ لِقَاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا
لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً»
(الفرقان/21).
[4]. «ثُمَّ أَرْسَلْنَا
مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآياتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ (45) إِلى فِرْعَوْنَ
وَمَلائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً عالِينَ» (المؤمنون/ 45-46).
«قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ
أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ» (ص/75).
[5].«لَنْ يَسْتَنْكِفَ
الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ
يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ َسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً
(172) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ
وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا واسْتَكْبَرُوا
فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَلا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا
وَلا نَصِيراً» (النساء/ 172-173).
[6]. «فَأَمَّا عادٌ
فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً
أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً
وَكانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ» (فصّلت/15).